انحنــا

خسته‌تر از آن‌ام که به رو نیاورم. این است که نقاب برداشته؛ خلاف آمدن‌هایتان، در رفتنی بی‌وقفه‌ام.

انحنــا

خسته‌تر از آن‌ام که به رو نیاورم. این است که نقاب برداشته؛ خلاف آمدن‌هایتان، در رفتنی بی‌وقفه‌ام.

وصـله‌ها همه نـاجـور

گم‌گشتـه‌ای در من 

خویشتن ِ خویش می‌جویـد 

و چـه هـزل کوکــ‌ می‌زند 

بـریده‌های ِ مـرا 

بـر دوختـه‌های ِ ناسـاز ِ خویـش 

 

سخـن کـوتـاه کن سعیـای ِ دروغین‌امــ 

عیسـای ِ آشـوغ ِ من 

حـرام‌زاده‌ای بیـش نبـود ...

نظرات 2 + ارسال نظر
ف دال 11 آذر 1391 ساعت 01:40 ب.ظ

آشوغ؟! عمدی بود؟

کاملا فرزانه

ف دال 11 آذر 1391 ساعت 01:46 ب.ظ

باور کن موندن گرفتارترم کرده. ولی به روی چشم. با یک قرار "بی خود و بی جهت" چه‌طوری؟ هم فاله هم یه دل سیر تماشای شما

دل نمی‌بندم این بار
فقط امیدوار می‌شم باز
اگر تماشا داشتم، این‌همه مهجور نمی‌موندم دختر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد