تو سایهی ِ کامل ِ آنهمه تصویر ِ نیمهتمام بودی
که سر ِ تمام ِ کوچهها کشیدم ُ نیامَد
باور کـردهام وُ حالا
سالهاست؛
بازیچهی ِ دست ِ آمد وُ رفتهای ِ مُدام ِ آفتابام ...
ظهـر تبکردهی تابستان بـود
نگاه من اما
پشت شیشهی عرق کردهی اتاقکی زیرشیروانی
زیـر نـور ماتــ چـراغبرق آنسـوی خیـابان
در ردیفــ کاجهای به برفنشسته
سکوتــ شب را دستچیـن میکرد
خاطـرهای گنگـ جیـغ میکشـد
ظهر تبکردهی تابستان بـود
دَرد میکـِشـَم تــو را
کـه دورتـَـرین اتـفـاق ِ حـافِـظهی ِ کـُـنـد ِ مـَنی ...